شروعی دوباره

ماه ها است که ننوشته ام. به دلایلی همه نوشته های این وبلاگ را نیز از دست داده ام. میدانم که چیز خاصی از دست نرفته است. و بیشتر از آن میدانم که باید بنویسم.

همانطور که روبه روی پنجره نشسته ام و به بخار روی چای نگاه می کنم به روزهای رفته و روزهای در پیش می اندیشم. به سالهایی که گذشته و میدانم که مدت زیادی از آن را بسیار ارزان از کف داده ام.

به سالهای پیش رو که نمی دانم شانس زیستن در آن ها را خواهم داشت یا نه. و اینکه آیا اساسا زیستن بیشتر را می توان شانس در نظر گرفت.

تصاویری جلوی چشمانم رژه می رود؛ کارهای نیمه تمام، اقدام های رها شده، فرصت های سوخته.

لحظات تلخی که به جبر تاریخ و جغرافیا تجربه کرده ام. لحظات تلخ تری که نتایج تصمیمات فردی ام بوده است.

زخم هایی که بر جانم نشسته است. لبخندهای پهنی که بخت خوش آن ها را به صورتم نشانده است.

آخرین خانه خط 37 سالگی پر شده است.و من هنوز اینجا ایستاده ام. جایی در میانه راه زندگی.

در یک روزگار تاریک و ته کشیده از شادی، در تلاش برای فهم بهتر خود و جهان در میان انبوهی از دغدغه های ریز و‌درشت شخصی و بلاهای زمینی و آسمانی.

 

 

 

 

 

 

 

0

2 دیدگاه دربارهٔ «شروعی دوباره»

  1. حامد قهرمانی

    چقدر خوب که دوبراه شروع کردین .
    وقتی سر زدم به سایتتون و دیدم نوشته ی جدید دارین واقعا خوش حال شدم .

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا