برای فروغ
فروغ را دوست دارم
برای پیش بودن از عصر و زمانه اش
فروغ را دوست دارم
برای سرکشی و جسارت اش
فروغ را دوست دارم
برای سادگی کلام اش
فروغ را دوست دارم
برای عریانی شعرهایش
فروغ را دوست دارم
آنجا که می گوید:
یک پنجره برای من کافیست یک پنجره به لحظه ی آگاهی و نگاه و سکوت اکنون نهال گردو آنقدر قد کشیده که دیوار را برای برگ های جوانش معنی کند از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را آیا زمین که به زیر پای تو می لرزد تنها تر از تو نیست؟ پیغمبران، رسالت ویرانی را با خود به قرن ما آوردند این انفجارهای پیاپی، و ابرهای مسموم، آیا طنین آیه های مقدس نیستند؟ ای دوست، ای برادر ، ای هم خون وقتی به ماه رسیدی تاریخ قتل عام گل ها را بنویس. همیشه خواب ها از ارتفاع ساده لوحی خود پرت می شوند و می میرند. من شبدر چهارپری را می بویم که روی گورِ مفاهیم کهنه روییده ست. آیا زنی که در کفنِ انتظار و عصمت خود خاک شد، جوانیِ من بود؟ آیا دوباره من از پله های کنجکاوی خود بالا خواهم رفت تا به خدای خوب، که در پشت بام خانه قدم می زند سلام بگویم؟ حس می کنم که وقت گذشته ست حس می کنم که «لحظه» ، سهم من از برگ های تاریخ است حس می کم که میز، فاصله ی کاذبی ست در میان گیسوان من و دست های این غریبه ی غمگین حرفی به من بزن آیا کسی که مهربانیِ یک جسم زنده را به تو می بخشد جز درکِ حس زنده بودن از تو چه می خواهد؟ حرفی به من بزن من در پناه پنجره ام با آفتاب رابطه دارم.
دیدگاه
2 دیدگاه
از نوجوونی فروغ میخوندم اما نمیدونم چرا متوجه این قسمت این شعر نشده بودم که درباره ی پیغمبران میگه. واقعا جلوتر از زمان خودش بوده.
البته اون وجه رمانسش را که به خیانت یه وجههی موجه و شاعرانه داد دوست ندارم. آن کلاغی که پرید از فراز سر ما… خبر ما را با خود خواهد برد به شهر…
توی پادکست طنزپردازی به جنبههای کمتر گفته شدهای از همسرش پرویز شاپور اشاره کرده بود که به شناخت فروغ هم کمک میکنه.
من هم مثل خودت جنبه هایی از شخصیت فروغ رو دوست ندارم. اما همین جسارت که براش مهم نبود با شعرهاش چه تصویری از خودش برای دیگران می سازه رو دوست دارم. ممنون که پادکست رو معرفی کردی. فرصت داشته باشم حتما توی برنامه م میذارمش.
نظر بدهید